۱ شهریور ۱۳۸۶

مرز بین ماجراجویی و حماقت

چند صباحی است که از جهت تفنن و تفریح پای به کوهستانهای نزدیک شهرمان میگزارم، بعد از چند وقت این تفریح هم دیگر کفاف خواسته ها(آرزوها)ی بلند من را نمیدهد.باید رویه دیگری را برای لذت بردن از این ورزش تفنن گونه انتخاب کنم راستی هفته پیش جوانی را دیدم که به سرعت به سمت قله میتاخت، میگفت که در فلان گروه کوهنوردی فعالیت دارم. چطوره که وارد یک گروه کوهنوردی شوم، چند وقتی فعالیت میکنم و یاد میگیرم و خوب حتما هم حرفه ای خواهم شد! آره این راه خوبیه!!

از این طرف و اون طرف آدرس یک گروه کوهنوردی را پیدا میکنم و برای ثبت نام به آن گروه مراجعه میکنم! برای شروع سوالهای عجیب وغریبی از من میشود: سابقه کوهنوردی؟، آموزشهای پایه ای؟ معرف شما؟ متاسفانه جوابهای قانع کننده ای برای مدیران گروه کوهنوردی و برای خودم ندارم! اما بنا به خواسته خودم فرم ثبت نام را پر میکنم و برای چند مدتی بعنوان عضو آزمایشی فعالیتم را آغاز میکنم! گزارشهای کوه نوردی عجیب و غریبی توی ای گروه به گوش من میرسد، پیمایش سرعتی یک خط الراس، صعود به فلان قله که حتی نامش را هم تا به حال نشنیده ام، عبور از فلان کویر!!! و......

باید اعتراف کنم که برای رسیدن به این سطح از کوه نوردی که لابد حرفه ای گری نام دارد باید تلاش زیادی را انجام دهم؛ از امروز تمریناتم را شروع میکنم!!! (فکر کنم برای شروع خوبه)

تو برنامه های آموزشی گروه شرکت میکنم ولی این برنامه ها خیلی خسته کننده و وقت گیره پس اینها چه موقع میخواهند قله رفتن را شروع کنند؟! من که دیگه خسته شدم آخه یک فصله که داریم آموزش میبینیم و آخرشم هیچی!!

یک دوست خوب برای خودم پیدا میکنم خودش که میگه هم کوه نوردی میکنه، هم سنگنوردی و حتی یخ نوردی !! اون هم سن و سال خودمه پس میتونیم با هم حسابی کوه نوردی کنیم وبعدش آخ جون گزارشهای خفن در راهه!!!!

چند ماه بعد .....

حالا دیگه کوه نورد توپی شدم؛ بزار حساب کنم؟!!! تو سنگنوردی که 11/5 صعود میکنم تو یخ نوردی هم که فلانی میگفت کارم درسته؛ تو قله که دیگه حرفشو نزن بابا زمستونی دماوند میدونی یعنی چی؟!!! (آخرشه) حالا دیگه وقتشه که خودی نشون بدم!!!

میرم علم کوه، دماوند یا یه خط الراس طولانی فقط کافیه که این برنامه رو جوری اجرا کنم که هم هیجان داشته باشه و هم هیچ کس غیر از خودم قادر به انجام اون نباشه اونوقته که دیگه حرفه ای شدم.

رد پای کوه نورد: بهتره دیگه من چیزی نگم .. خودتون حتما میتونین حدس بزنین که آخر این ماجرا به کجا ختم میشه! متاسفانه این راهی است که اغلب افراد تازه وارد به این ورزش برای آغاز انتخاب میکنند البته یک توجیه برای آنان وجود دارد: نیروی فزاینده جوانی و انرژی بی حد و حسری که در وجودشان قلیان میکند و البته شوق به رسیدن! اینها عواملی است که ذهن پاک و خالی از تجربه یک جوان را به وادار به واکنشهایی گاها غیر متعارف از نقطه نظر اصول کوه نوردی میکند.اما چگونه چنین پدیده هایی رشد میکنند و پا میگیرند مقوله ایست که باید در ساختار تشکلهای کوه نوردی و در موضع عامه در ساختار کوهنوردی کشور جستجو کرد. پدیده هایی از این قبیل اغلب در گروه های کوه نوردی و یا تیمهایی که بصورت هیئتی جهت اجرای برنامه های کوهنوردی عازم یک منطقه میشوند پدیدار میشوند و همه ناشی از بی توجهی یا بهتر بگویم غفلت مدیران اینگونه تشکلها و پرداختن به امور جنبی تر و یا غیر ضروری است نا گفته نماند که تمام این ایراد ها به خود کوه نورد هم وارد است. اصلاح چنین رویه هایی را باید از خودمان آغاز کنیم! در گروه ها و تشکلهای کوه نوردی پایه و بنیان هر نوعی از فعالیت را نوع آموزش ها و انتقال تجربه هایی که بصورت صحیح و کاربردی صورت گرفته باشد تعیین میکند.در ضمن باید آنان (جوانان)را از لحاظ مخاطراتی که در کوه نوردی و جود دارد توجیه کرد و به آنان یاد داد که هدفمند به این ورزش بپردازند وچگونه بتوانند استعدادهای خود را کشف کنند و راه رسیدن به هدف و پرورش استعداد ها رابیابند. روش های اداره گروه در واقع نوعی فرهنگ کوه نوردی است که از طریق اداره کننده گان به اعضای گروه تنفیذ میشود وباید اعتراف کنم که کوهنوردی در کشور ما در این مقوله یعنی فرهنگ کوه نوردی تا رسیدن به سر منزل مقصود راهی بس طولانی دارد. تا چنین هست باید هر روز انتظار شنیدن خبر مرگ انسانی را در اثر بی احتیاطی و یا عدم رعایت اصول ایمنی داشته باشیم......

پی نوشت:

  • مندرجات بالا جنبه کارشناسی ندارد و گوشه ای از دریافتها و نظرات و انتقادات شخصی نویسنده این وبلاگ است.

هیچ نظری موجود نیست: